کاوه و همون توله خوشگله یواش یواش از پله ها میومدن پایین اومدن و رو مبل روبه روییم نشستن.ی مرده غول پیکریم بالا سرم پشت مبل وایساده بود
اون مرده_خب خب ایسان خانوم چطوری؟؟؟؟؟
من_ببینم شما کی هستین؟؟؟؟؟؟؟؟
اون مرده با چشو ابرو ب مرده پشت مبل وایساده بود اشاره کرد و همون لحظه سوزشیو رو بازوم حس کردمجیغ زدم_چیکــــــــــــــــــار کردی عوضی؟شما کی هستین؟چرا چیزی نمیگین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
صدام اومد پایین تر و............
چشمامو باز کردم همه جا تاریک تاریک بود خاستم دستو پامو تکون بدم که متوجه شدم رو صندلی با تناب دستو پامو بستن
فریاد زدم_عوضیاااااااا کسی اینجا نیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بیاین منو باز کنین.هییییییییییییییییییییییی
یه دفه در باز شد و ی مردی اومد جلو_ببین کوچولو اینقد داد نزن وگرنه مجبور میشم بکشمت و وقتی داشت میرفت زیر لب زمزمه میگفت _خدا کنه صبح ساتیار خان خودش بیاد دهنشو گل بگیره وگرنه.........
اووووووووووو پس ساتیار اسم اون توله خشگل بود؟؟؟؟؟؟؟؟این چرا اینقد خشنه؟کاوه کو؟اصن چرا منو دزدیدن؟با من چیکار دارن؟؟؟؟؟؟؟
تا خود صبح تو همین فکرا بودم.صبح در واشد اول علی اومد تو بعدش کاوه بعدش هم اون ساتیار توله
علیو کاوه اومدن سمت چپ و راستم و ساتیار صندلی گذاشت روبه روم نشست.
من_هی تو کی هستی؟؟؟؟
ساتیار_چ کوچولوی بی تربیتی!!!!!!!!
من_زر ....یهویی صورتم سوخت
کاوه _ساتیار قرار نبود بزنی!
ساتیار_ما قرار مرار نداریم!!!بی ادبارو ادب میکنیم!
من_گمشو بابا روانی!
اینو که گفتم ساتیار قیافش قرمزززززز شد عصبانی شد اومد جلو یقمو گرفت _چی گفتی ؟؟؟؟؟جرئت داری ی بار دیگه تکرارش کن.
من با پرروییه تمام زل زدم تو چشاشو گفتم_ فرمودم گمشو بابا روانی
ساتیار _نه خوشم میادکوچولوی شجاعی هستی راستی مگه نمیخاستی بدونی چرا اینجایی؟
من_البته که میخام.میخام بدونم چرا الان روبه روی یک روانی قرار گرفتم
ساتیار_کاوه و علی برین بیرون زوددددددددددد
و کاوه و علی رفتنننننننننن
ساتیار_خب خب خب ایسان میخام ماجرا رو تعریف کنم.........
نظرات شما عزیزان:
.gif){kind=small}
پاسخ:دارم مینویسم
تبادل لینک هوشمند 
خبرنامه وب سایت:
آمار
وبلاگ:
